گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ادوار فقه
جلد اول
مباحث اصلی



[تقسیم اصول دورههاي فقه به دو دوره]
اصول دورههاي فقه [تشریع و تفریع]
بحث از آنها منظور میباشد بطور طبیعی، دو مرحله پیدا کرده است: « تاریخ ادوار فقه » احکام فقهی، بدان معنی که در فن
نخست بطور تدرج، حکمی پس از حکمی دیگر صدور یافته و از آن پس که اصول احکام صادر و تا حدي جمع گشته، به استنباط
و تفقه احکام و تکالیف یعنی تفریع بر آن اصول کلی اولی نوبه رسیده است.
پس دورههاي اصلی یا اصول دورههاي تاریخی فقه (احکام و تکالیف) از دو دوره بیشتر نیست بدین قرار:
-1 دورة تشریع یا دور صدور احکام.
-2 دورة تفریع یا دور استخراج و استنباط احکام.
این تقسیمی است که، به قسمت اولیه، براي ادوار فقه میباشد. تقسیماتی دیگر که براي هر یک از این دورهها پیش آید در حقیقت
تقسیم به قسمت ثانوي میباشد و در طول دور صدور و استنباط قرار میگیرد نه در عرض آنها.
[وقوع تفقه در دورة تشریع]
در اینجا شایسته است متذکر باشیم که چنانکه در تاریخ عمومی، پس از تقسیم ازمنۀ حیات و ترقی بشر به اعصار و عهود
چهارگانهاش، گفته شده که تحقق آن عهود
45
هم چنین در تاریخ ادوار فقه ضروري نیست که دورة تفقه و «1» و اعصار نسبت به همۀ مردم در یک زمان نبوده و یکسان نیست
تفریع از حیث زمان بر دور صدور و تشریع مترتب و بطور حتم از آن متأخر باشد بلکه ممکن است در یک زمان نسبت به احکامی
که صدور یافته دور تفقه باشد و نسبت به احکامی که در طریق صدور و شرف نزول است دور پیدایش و تحقق.
در اینجا، براي روشن شدن این موضوع، چند نمونه یاد میگردد:
-1 هنگامی که پیغمبر (ص) از مکه به مدینه هجرت نکرده و نماز را (به عقیدة اکثر ارباب سیر) بسوي بیت المقدس میگزارده و
استناد و استدلال کرده، تفقه « فعل پیغمبر » هنوز حکم تعیین قبله صدور نیافته بوده است شخصی که بر لزوم توجه به بیت المقدس به
«2» . و استنباط بعمل آورده است
______________________________
1) باین معنی که اگر هم اکنون نسبت به ملت و قومی عصر چهارم باشد ممکن است نسبت به قومی دیگر عصر نخست (حجري) )
باشد و خلاصه آن که تمام اقوام و ملل یک مرتبه از توحش خارج نشده و با هم به مراحل تمدن وارد نگشتهاند بلکه در همان
هنگام که عدهاي از بشر در نهایت درجه از تکامل مدنیت و رقا هستند چه بسا گروهی دیگر در، پایینترین درجات توحش و
36 از 305
انحطاط زندگی کنند.
2)- محمد عبد العظیم زرقانی (مدرس علوم قرآن و علوم حدیث در دانشکده اصول دین طبق برنامۀ مجلس از هر) در کتاب )
این مضمون را آورده است: « مناهل العرفان فی علوم القرآن »
نظیر این اختلاف در زمان خود پیغمبر (ص) میان اصحاب روي داد و ایشان بی آن که نزاع و جدال کنند هر کدام رأي خود را ..»
« تقریر » بکار بست و بنظر رفیقش احترام گذاشت پیغمبر (ص) نیز هیچ کدام را ملامت نکرد بلکه ایشان را بر آن چه کرده بودند
کرد با این که نتیجۀ این اختلاف این بود که برخی از ایشان در نتیجه اجتهاد خود نماز را در وقت آن ترك کرده بود. روزي پیغمبر
یاران در راه پیمایی تسریع کردند لیکن نماز نخوانده و .« لا یصلین احدکم العصر الّا فی بنی قریضۀ » : (ص) به گروهی از یاران فرمود
به میان آمد پس برخی بحکم ظاهر نص چون هنوز به « اجتهاد » به مقصد نرسیده بودند که آفتاب رو به غروب نهاد در این هنگام
محل بنی قریضه نرسیده بودند نماز عصر را نخواندند تا وقت آن منقضی شد. برخی دیگر به تاویل نص پرداخته و آن را بر کنایه از
« اسراع و تندروي حمل کردند و با آن که به مقصد نرسیده بودند از خوف فوت وقت به نماز پرداختند و نماز خواندند
46
کعب بن » حکایت زیر را ابن هشام در کتاب سیرة خود، که از قدیمترین سیرههاي موجود میباشد، بدین مضمون آورده است
و از بیعت کنندگان با پیغمبر (ص) در آن عقبه بوده چنین گفته است: « عقبۀ اولی » مالک که از حاضر شدگان در
بودیم. «1» با گروهی از مشرکان مدینه بسوي مکه روان شدیم. ما نماز خوان و در دین فقیه »
که بزرگ و سرور ما بود نیز با ما خارج شد چون از مدینه بیرون شدیم براء گفت براي من تازه رأیی پیدا شده «2» براء بن معرور »
که نمیدانم شما با من در این اندیشه و رأي موافقت خواهید داشت یا نه؟ گفتیم آن اندیشه چیست گفت من شایسته نمیدانم به
رسول نقل شده خلاف این است « فعل » کعبه پشت کنم بلکه روي به کعبه نماز خواهم گزارد. کعب گفت من بدو گفتم آن چه از
که تو اندیشه میکنی و ما هر گز براي موافقت با تو با رسول مخالفت نخواهیم کرد گفت پس من به اندیشۀ خود رفتار میکنم شما
هم بحسب فهم و استنباط خویش.
چون شام در رسید براء رو به کعبه نماز گزارد و ما بسوي شام (بیت المقدس).
پس از فراغ، وي را بر این عمل سرزنش کردیم چون به مکه وارد و به دیدار پیغمبر فائز شدیم براء قصه را معروض داشت پیغمبر
(ص) بدو گفت:
عون بن ایوب انصاري به همین براء و کار او نظر داشته که گفته است: « قد کنت علی قبلۀ لو صبرت علیها »
و منّا المصلّی اوّل النّاس مقبلا علی کعبۀ الرّحمن بین المشاعر
چنانکه در این قصه مشهود است کعب و پیروانش از راه استناد بفعل پیغمبر (ص)
______________________________
1)- در این عبارت نیز از فقه همان معنی که در صدر اسلام متداول بوده خواسته شده است. )
معیار اللغه). ) « براء بن معرور کسحاب و الثانی بالمهملتین کمفعول من الصحابۀ و المحدثین » (2)
47
حکمی را استنباط کردهاند پس در دورة صدور، تفقه و استنباط پدید آمده است.
در کتاب ملل و نحل خود این مضمون را گفته است: «1» -2 شهرستانی
بچه حکم «؟ یا معاذ بم تحکم » خبري، بطور استفاضه، از پیغمبر (ص) رسیده که چون خواست معاذ را به یمن فرستد گفت »
میکنی؟ پاسخ داد: بکتاب خدا.
37 از 305
اگر حکمی را در آن نیابی؟ پاسخ داد: به سنت پیغمبر. «؟ فان لم تجد » گفت
الحمد للّه الّذي وفّق رسول » پس پیغمبر گفت .«2» اجتهاد خویش را بکار میبرم « اجتهد » اگر نیابی؟ پاسخ داد «؟ فان لم تجد » گفت
-3 باز همو در همان کتاب این مضمون را آورده است. « رسوله لما یرضاه
اللّ کیف
􀀀
اللّ عنه روایت شده که گفت پیغمبر (ص) مرا بعنوان قاضی به یمن فرستاد پس پرسیدم یا رسول ه
􀀀
از امیر المؤمنین رضی ه »
اقضی بین النّاس و أنا حدیث السنّ؟
چگونه با این که نورسم به قضا پردازم؟. پیغمبر (ص) دست به سینهام نهاد و گفت:
این دو « از آن پس در قضاء میان دو تن هیچ گاه مرا شکی به هم نرسیده و همواره بر حال یقین بودهام « اللّ اهد قلبه و ثبّت لسانه
􀀀
همّ »
قسمت را شهرستانی براي جواز اجتهاد و عمل برأي مورد استناد قراد داده است، بهر حال منظور ما که تحقق تفقه در دورة صدور
باشد از آن دو دانسته و ظاهر میگردد.
______________________________
1) محمد بن عبد الکریم بن احمد متکلم اشعري مشهور، صاحب تألیفاتی چند که از همۀ آنها معروفتر کتاب ملل و نحل او )
میباشد در ماه شعبان از سال پانصد و چهل و هشت ( 548 ) هجري قمري وفات یافته است.
2)- شیخ طوسی در کتاب عدّة الاصول و بعضی دیگر نیز در کتب خود این مضمون را نقل کردهاند. )
48
خود از « عیون المسائل » از رسالۀ «2» قدّس سرّه، در مسأله دوم «1» -4 حکیم متألّه و فاضل متفقّه، دانشمند نقّاد میر محمد باقر داماد
روي انّ صحابیّا و هو امّا عمرو بن العاص او حسان، » خویش باین روایت نبوي « ایضاح » نقل کرده که او در کتاب «3» فخر المحققین
علی اختلاف الروایات، اجنب فتیمّم من شدة البرد فقال النبی (ص): أ صلّیت بأصحابک و أنت جنب؟، و فی روایۀ: أ تصلّی بالنّاس و
و الجواب انه ان کان قد اقرّه علی » استناد کرده است پس میر داماد قدس سره، در مقام رد بر فخر المحققین گفته است «؟ أنت جنب
صحۀ صلاته، علی ما روي، فالغرض انما کان استعلام فقهه لا اثبات الجنابۀ مع الصلاة و ان کان قد حکم ببطلان صلاته فالسبب ان
.« البرد لم یکن بحیث یسوغ معه التیمم
و هم میر داماد، قدّس سره، در همان مسأله از همان رساله، عبارت زیر را
______________________________
« محقق ثانی » 1) سید اجل میر محمد باقر بن محمد حسینی استرابادي که پدرش چون داماد شیخ علی عبد العالی کرکی معروف به )
بوده به لقب میر داماد اشتهار یافته و پسر نیز بهمان لقب خوانده شده است. « مقتدي الشیعۀ » و ملقب به
میر محمد باقر در سال یک هزار و چهل و یک ( 1041 ) هجري قمري که با شاه صفی به زیارت عتبات مقدسه رفته در همان جا در
بدان اشارت است، در « عروس علم و دین را مرده داماد » گذشته و در نجف به خاك سپرده شد و به قولی دیگر، که این مصراع
تاریخ یک هزار و چهل وفات یافته است.
که نویسنده تالیفش را در دست دارد به تفصیل عهدهدار است. « مسرح الفؤاد » شرح حال او را کتاب
2)- این مسأله در بارة کسی است که جنب بوده و تیمم گرفته و بحدث اصغر، محدث گشته پس تکلیف فعلی او چیست؟ آیا اگر )
آب به اندازه وضوء داشته باشد تکلیف وي وضوء است یا تیمم؟
3) ابو طالب، محمد بن حسن بن یوسف بن مطهر حلی در سال ششصد و هشتاد و دو ( 682 ) هجري قمري متولد شده و در سال )
هفتصد و هفتاد و یک ( 771 ) به سن هشتاد و نه ( 89 ) سال در گذشته است. شرح حالش، در متن کتاب در مجلدات بعد، ذکر
خواهد شد.
38 از 305
49
و قوله لحسّان لما تیمّم: أ صلّیت بأصحابک و أنت جنب؟ لاستعلام فقهه کما قال لمعاذ: بم » نقل کرده است «1» از قواعد شهید اول
.«؟ تحکم
ا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ در تفسیر خود آورده 􀀀 در ذیل وجوه سه گانه که براي جملۀ آخر از آیۀ 33 از سورة النساء.. وَ ل «2» ابو الفتوح رازي
چنین گفته است:
یکی را از جمله صحابه، رسول (ص) به سریّتی فرستاد و گفت مرا در راه احتلام افتاد و سرما سخت بود من نیارستم غسل کردن از »
یا هذا أ صلّیت بأصحابک و أنت » : هلاك ترسیدم تیمم کردم و نماز کردم به قوم خود، چون باز آمدم رسول را خبر دادم مرا گفت
به اصحاب نماز کردي و تو جنب بودي من گفتم: «؟ جنب
ا􀀀 وَ ل » اللّ سرما سخت بود و من بر خویشتن خائف بودم خواستم تا غسل کنم این آیتم یاد آمد که خداي تعالی میگوید
􀀀
اي رسول ه
از این قضیه بویژه با تنظیر شهید اول این مسأله را به قضیۀ معاذ (همان « رسول (ص) بخندید و دیگر چیزي نگفت « تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ
قضیه است که از شهرستانی نقل شد) وقوع تفقه و استنباط فی الجمله در دورة صدور بلکه مشروع بودن و جواز آن نیز دانسته و
ثابت میگردد.
______________________________
اللّ ، محمد بن جمال الدین، مکی بن شمس الدین، محمد دمشقی عاملی در سال هفتصد و سی چهار ( 734 ) هجري
􀀀
1) ابو عبد ه )
قمري تولد یافته و از فخر المحققین پسر علامه حلی اجازه داشته و در سال هفتصد و هشتاد و شش ( 786 ) به شهادت رسیده. شرح
حال آن بزرگوار نیز در متن کتاب یاد خواهد شد.
تاریخ فوتش تحقیقا دانسته « روض الجنان » 2)- جمال الدین، حسین بن علی بن محمد بن احمد خزاعی صاحب تفسیر مشهور )
نیست. از مشایخ ابن شهرآشوب متوفی به سال پانصد و هشتاد و هشت ( 588 ) قمري بوده است.
50
علماء ما قصر در » در کتاب المعتبر در مسألۀ قصر و اتمام بعد از این که این مضمون را گفته است که «1» اللّ
􀀀
-5 محقّق حلّی رحمه ه
نماز و روزه را عزیمت میدانند و ابو حنیفه قصر را در نماز عزیمت میداند نه در روزه و شافعی هم در نماز و هم در روزه به تخییر
قائل است و مالک گفته است در قصر نماز، دو روایت میباشد که اشهر آن دو، تخیر را میرساند چون از عائشه روایت شده که
گفته است با پیغمبر مسافرت کردم پس او افطار میکرد و من روزه میداشتم پس پیغمبر را خبر دادم گفت خوب کردي و عطاء از
عائشه روایت کرده است که گفته است:
و انس گفته است اصحاب پیغمبر (ص) را چنان معمول بود که در مسافرت بعضی اتمام « اللّ یتمّ فی السّ فر و یق ّ ص ر
􀀀
کان رسول ه »
«.. میکردند و برخی قصر پس بعضی افطار میکردند و بعضی روزه میگرفتند و هیچ کس بر دیگري عیب نمیگرفت
و بعد از این که به اجماع و روایاتی براي عقیده و ادعاء خود استناد کرده و آیۀ فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُ مْهُ.. را نیز بر عزیمت
بودن افطار، شاهد و در آن ظاهر دانسته و روایت جابر را که گفته به پیغمبر خبر رسید که مردمی در سفر روزه گرفتند و حضرت
نقل کرده در مقام جواب از روایات متعدد چنین گفته است: « أولئک العصاة » فرمود
فلعله لیس « کان فی السّ فر یتمّ و یق ّ ص ر » و خبر عائشۀ لا حجّۀ فیه للاحتمال انّها صامت جاهلۀ بفرض القصر فجاز صومها و امّا قولها »
فی السفر الواحد بل یتم فی القصیر و یقصر فی الطویل و خبر انس حکایۀ فعل الصحابۀ و هی مسألۀ اجتهادیۀ فجائز ان یري بعضهم
« الاتمام دون البعض و لا یدل علی التخیر
______________________________
39 از 305
1)- ابو القاسم، نجم الدین، جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلّی در سال ششصد و هفتاد و شش ( 676 ) قمري وفات یافته است. )
شرح حال او نیز در متن کتاب آورده خواهد شد.
51
ابن « مستطرفات السرائر » -6 در مسألۀ کیفیت تیمم قصهاي به عمّار منسوب شده، که به گفتۀ صاحب جواهر تمام آن قصه در کتاب
قسمت زیر را که سید بحر العلوم در کتاب رجال خود در «1» ادریس مذکور میباشد چون آن کتاب را اکنون در دسترس ندارم
ذیل ترجمۀ حال عمار آورده در اینجا بعین عبارت او نقل میکنیم:
و قصۀ عمار فی التیمّم مشهورة، و هو و ان لم یصب فیها الا انه کان [اصوب] من عمر حیث ترك الصلاة لمّا اصابته الجنابۀ و لم »
یجد ماء. و اما عمّار فانه لمّا علم ان الصلاة لا تسقط بذلک راعی التسویۀ بین البدل و المبدل و ظن ان بدلیۀ التیمم عن الغسل یقتضی
و هذا لعمري من انظار الفقهاء و دقائقهم بل من قواعدهم و ضوابطهم. :«2» الاستیعاب
و مسح وجهه «؟ أ فلا فعلت هکذا » اللّ علیه و آله
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
و انما قال رسول ه »
______________________________
ابن ادریس نزدم حاضر است قصۀ عمار را در قسمت « السرائر » 1)- اینک که جلد اول این تالیف براي چاپ آماده گردیده کتاب )
استطراف کرده چنین آورده است « نوادر احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی صاحب حضرت رضا ع » در ذیل آن چه از « مستطرفات »
اللّ اجنبت
􀀀
اللّ علیه و آله قال یا رسول ه
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
اللّ بن بکیر عن زرارة عن ابی جعفر قال عمار بن یاسر لرسول ه
􀀀
قال احمد: ذکر عبد ه »
اللیلۀ و لم یکن عندي ماء قال کیف صنعت؟ قال طرحت ثیابی و قمت علی الصعید فتمعّکت فیه فقال (ص) هکذا یصنع الحمار انما
اللّ عز و جل فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً* فضرب بیده علی الارض ثم ضرب إحداهما علی الاخري ثم مسح کفیه کل واحدة علی-
􀀀
قال ه
.« الاخري فمسح بالیسري علی الیمنی و الیمنی علی الیسري
2)- ابو الفتوح رازي در ذیل آیۀ تیمم (آیۀ 46 از سورة النساء) چنین آورده است: )
و راوي خبر گوید که مردي نزدیک عمر آمد و او را پرسید از کسی که او را جنابت رسد و آب نیابد گفت: صبر کند تا آب ..»
یابد غسل کند و تا آب نیابد نماز نکند عمار یاسر حاضر بود او را گفت یاد نداري که ما با پیغمبر (ص) در فلان سفر بودیم مرا
جنابت رسید برفتم و خویشتن را در خاك بگردانیدم پس بیامدم و رسول را خبر دادم مرا گفت: یا عمار این قدر کفایت بود ترا و
« دست در زمین زد و در روي مالید و دگر باره در دستها و گفت: نگر تا دگر چنان نکنی
52
اللّ به فی کتابه بدلا عن الوضوء و الغسل شیء واحد لا فصل بینهما و التسویۀ بینهما غیر مرادة و الا
􀀀
و یدیه، لان التیمم الذي امر ه
ایماء لطیف إلی ان عمّار لکونه من اهل النظر و الاستنباط کان ینبغی «؟ أ فلا فعلت » لوجب استیعاب محل الوضوء بالمسح. و فی قوله
.«، له ان یفعل هکذا و انه لو فعل لصحّ و لا یصحّ ممن لم یکن اهلا لذلک و ان اصاب، علی ما یقتضیه اصول الاصحاب
بحسب ظاهر، این قضیه هنگامی رخ داده که حکم تیمم بدل از وضو و غسل پیش از آن صدور یافته و شاید کیفیت تیمم بدل از
هنوز براي عمر و عمار مصرّح و منصوص نمیبوده است پس عمر « تیمم بدل از غسل » وضوء نیز مشروح و معلوم بوده، لیکن کیفیت
چون براي غسل آب نداشته و تیمم بدل از غسل جنابت را هم نمیدانسته ترك صلاة را در این حالت تکلیف خود پنداشته از این
رو نماز را نگزارده است لیکن عمار بیشتر تأمل و تفقه کرده و حکم را طوري دیگر استنباط نموده و عمل را طبق آن انجام داده
است.
طرز تفقه و استنباط عمار، در این زمینه، شاید مبنی بر مقدمات زیر و به طریقی که حدس میزنم و در ذیل تحریر و تقریر میکنم
شروع و خاتمه یافته باشد:
40 از 305
و از این قبیل « ال ّ ص لاة قربان کلّ تقیّ » و « ال ّ ص لاة معراج المؤمن » و « ال ّ ص لاة عمود الدّین » -1 کلیاتی در بارة نماز وارد شده مانند
که بر مهم بودن نماز و شدت علاقۀ شارع مقدس به آن دلالت دارد و برخی از آنها میرساند که ترك آن به هیچ حال «1» روایات
روا نیست و اگر آن قبول افتد بقیۀ اعمال مقبول و اگر مردود
______________________________
1)- فی المثل از قبیل خبر مروي از پیغمبر (ص) ان افضل الفرائض، بعد المعرفۀ، الصلاة و اول ما یحاسب العبد علیها، الصلاة فان )
قبلت قبل ما سواها و ان ردت ردت ما سواها. و این روایت دیگر بین العبد و بین الکفر ترك الصلاة و روایت نبوي دیگر موضع
الصلاة من الدین کموضع الرأس من الجسد و نظائر اینها.
53
گردد دیگر اعمال نیز مردود خواهد شد پس ترك آن در حالی که عمّار داشته نیز روا نبوده است.
اءً طَهُوراً دوم خاك چنانکه در 􀀀 ماءِ م 􀀀 ا مِنَ السَّ 􀀀 معین شده: نخست آب چنانکه در قرآن مجید است وَ أَنْزَلْن « طهور » -2 در شرع دو
و ان لم تجدوا ..» پس چون عمّار (طهور) نخست را واجد نبوده بحکم « و جعل لی الأرض مسجدا ترابها و طهورا » حدیث نبوي است
تکلیف او در این حال (حال جنابت) تیمم بوده است. «.. ماء فتیمّموا
تا اینجا تمام مقدمات استنباط، مرتب و به جا است از اینجا به استنباط از آن مقدمات، شروع میگردد بدین گونه که استنباط حکم
مجهول و تفریع آن بر اصول کلیه (دو مقدمۀ یاد شده) بعمل میآید: نماز باید ترك نشود، طهارت باید تحصیل گردد، براي رفع
حدث جنابت که تمام بدن از آن متأثر و به عوارضش آلوده گشته طهور اصلی و نخست که آب است موجود نیست پس باید طهور
دوم که بدل آنست تحصیل شود و به جاي آب بکار رود و چون آب اگر میبود، در این حال باید بتمام بدن میرسید پس خاك
.«2» و تمام بدن آلوده شود «1» هم که بدل و جانشین آب شده است باید مانند (مبدل منه) بکار رود
پس عمّار با این طرز تمهید مقدمه و استدلال چنین تفقه و استنباط کرده که باید در میان خاك غلت بزند و طبق استنباط خود عمل
کرده است.
______________________________
تألیف ابن حزم اندلسی در « المحلّی » 1)- پس از چاپ اول این جلد، در این موضوع مطلبی مربوط به مسألۀ تیمم از جلد اول کتاب )
این موضع بعنوان حاشیه نقل کرده بودم که هنگام چاپ جلد دوم این کتاب بعنوان استدراك در خاتمۀ جلد دوم آورده شد. به آن
جا مراجعه شود.
ان عمار بن یاسر » 2)- شیخ کلینی در فروع کافی به اسناد خود از حضرت صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت گفته است )
التمعک، التمرغ فی ) «.. تمعّکت کما تتمعّک الدّابۀ » : اللّ (ص) یا عمار
􀀀
اصابته جنابۀ فتمعّک کما تتمعّک الدابۀ فقال له رسول ه
التراب- در خاك غلتیدن.)
54
و فقها را در او پنج مذهب است: » ابو الفتوح در ذیل آیۀ تیمم گفته است
زهري گفت یک بار در روي و یک بار در دستها تا به زیر بغل و بالاي دوش. و ابن سیرین گفت سه بار دست به زمین زند: یک
بار براي روي و یک بار براي کفها و یک بار براي بازوها. و شافعی گفت دو بار: یک بار براي دستها از آرنج تا بر سر انگشتان
از این «.. اللّ انصاري
􀀀
و جابر عبد ه «1» اللّ عمر است
􀀀
چنانکه در وضوء باشد و این قول بعضی از اصحاب ما است، و در صحابه عبد ه
قسمت که نقل شد معلوم میگردد توافق تیمم بدلی با مبدل منه خود در عصر صحابه مورد توجه شده پس احتمالی که براي راه
استنباط عمّار دادیم از برخورد باین نقل تأیید میشود.
41 از 305
شاید نظر سید بحر العلوم نیز به توجه و ترتیب همین مقدمات بوده که استنباط عمّار را از دقائق انظار فقیهان و از ضوابط و قواعد
آنان بشمار آورده است.
چیزي را که عمّار از نظر دور داشته و حق این بود که در مقام تمهید مقدمات استنباط، به آن نیز توجه میداشت تا این نتیجۀ
ناصواب را استنتاج نمیکرد این است که اگر در بدل بودن خاك از آب و بدل بودن تیمم که طهارت ترابی است از طهارت مایی

س
غ
د
ش
ا
ب
ا
ی
ء
و
ض
و
)
ت
ه
ب
ا
ش
م
و
تا و
ا
س
م
ل
م
ا
ک
ر
و
ظ
ن
م
د
و
ب
ی
م
د
ی
ا
ب
ر
د
______________________________
اءً 􀀀 سُک .. فَلَمْ تَجِ دُوا م
􀀀
ي􀀀 اةَ وَ أَنْتُمْ ار 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 1)- شیخ الطائفه شیخ طوسی، در ذیل آیه 46 از سورة النساء ی )
قیل فی صفۀ التیمم ثلاثۀ اقوال: » : فَتَیَمَّمُوا.. چنین گفته است
احدها ضربۀ للوجه و ضربۀ للیدین إلی المرفقین، ذهب الیه ابن عمر و الحسن و الشّ عبی و الجبّائی و اکثر الفقهاء و به قال قوم من »
الثانی ضربۀ للوجه و ضربۀ للیدین، ذهب الیه عمار بن یاسر و مکحول و اختاره الطبري و هو مذهبنا اذا کان التیمم بدلا عن » ، اصحابنا
الجنابۀ و ان کان بدلا من الوضوء فیکفیه ضربۀ واحدة یمسح بها الوجه إلی طرف انفه و الیدین إلی الزندین.
«.. الثالث قال ابو الیقضان و الزهري انه إلی الابطین »
55
تیمم بدل از وضوء نیز همه مواضعی که شستن یا مسح آنها در وضوء لازم و معتبر است در تیمم هم به خاك آلوده و ممسوح
میشد و حال این که بر عمّار معلوم بود که مطلب بدین گونه نیست بلکه فقط صورت و دو پشت دست مورد تیمم است و به همین
اندازه طهارت بدلی بدست میآید پس شاید پیغمبر (ص) براي یادآوري همین نکته و اشاره به نقص استنباط عمار، بطریق استفهام
یعنی حکم تیمم و بدل بودن آن را از غسل و وضوء میدانستی و هم «؟ أ فلا فعلت هکذا » انکاري (یا توبیخی) بوي گفته است
میدانستی که در وضوء مطابقت در مواضع تطهیر، شرط تحقق بدل نیست پس باید در اینجا هم متوجه میبودي و بهمان حکم
معلوم خود (تیمم به طریقی که براي بدل از وضوء تعیین شده) عمل میکردي و حکم تیمم را چنانکه به اعتبار بدلیت، اصلی کلی و
عام دانستی از لحاظ کیفیت هم نسبت بدو موردش آن را عام دانسته و اصل قرار میدادي و آن را بکار میبستی تا خلاف آن بر تو
محرز گردد.
این چند قضیه که در اینجا آورده شد، چنانکه گفتیم، از راه مثال است و گر نه بطور کلی میتوان گفت: مسلمین که از مکه به
حبشه مهاجرت کرده و هم مسلمین که پیش از هجرت پیغمبر (ص) در مدینه میزیسته بلکه بطور کلی همۀ مسلمین که از حضور
حضرت پیغمبر (ص) دور میشدهاند، بطور طبیعی فی الجمله از استنباط و تفقه ناگزیر میبوده یا لا اقل بدان ابتلاء میداشتهاند چه
آن که حال ایشان در آن دوره از لحاظی مانند حال کسانی است که در دورههاي بعد از زمان پیغمبر (ص) بوجود آمده و میآیند.
خلاصه کلام در این مقام آن که دورة تفقه و تفریع از حیث بدایت، با حدّي از دورة صدور و تشریع، تقریبا، توافق و انطباق پیدا
میکند لیکن این طور نیست که دورة صدور از حیث نهایت با دورة تفقه منطبق باشد چه
56
دورة صدور به انقضاي حضور، خاتمه یافته و دورة تفقه تا انقراض عالم و یا زمان ظهور، باقی و پا بر جا خواهد بود.
صدور و ابلاغ
اشاره
42 از 305
براي قوانین و احکامی که عمل به آنها در میان بشر متداول است از حیث مرحلۀ صدور (وضع و تشریع) و ابلاغ (اعلان و تعلیم)
مراحلی بنظر میرسد که از آن جمله سه مرحلۀ زیر قابل وجود و تحقق میباشد:
-1 این که مجموع آن قوانین و احکام به یک بار وضع و در یک زمان هم ابلاغ و اجراء شود.
-2 این که به توالی اوقات و تمادي ایام، بحسب تجدد و توارد مقتضیات، وضع حکم و ابلاغ آن بعمل آید.
-3 این که وضع احکام به یک دفعه لیکن ابلاغ آنها به تفاریق اوقات انجام یابد.
قسم سیم هنگامی کامل و بقاء و دوام را قابل است که واضع آن احکام در هنگام وضع حکم و قانون اوضاع و احوال آینده و
مقتضیات امور هر عصر و زمانی را در ظرف وجود آنها آگاه باشد یعنی در حال وضع، همۀ شئون آینده را ببیند به طوري که صلاح
تمام « اقتضاء » و فساد و خیر و شر و نفع و ضرّ هر امري براي هر زمان و عصري از پیش بر وي مکشوف باشد و، باصطلاح، در مرحلۀ
احکامی را که میخواهد یک مرتبه براي زمانهاي بعد وضع کند در ظرف خود آنها داراي اقتضاء و واجد مصلحت بداند پس تمام
آنها را به یک بار و در یک زمان وضع کند لیکن چون ابلاغ و اجراء همه یا بعضی از آنها در همان زمان وضع، چنان باشد که
مفسده بار آورد یا لا اقل مصلحت بر آن بار نشود از این رو در مرحلۀ ابلاغ و اجراء، طریق مساهله سپرد
57
و به مرور زمان و تفریق اوقات، احکام وضع شده را به مردم برساند.
احکام و قوانین دین اسلام (فقه) به یک دفعه وضع و ابلاغ نشده بلکه به فرض آن که در مقامی شامخ، وضع آنها یک دفعه شده
باشد در عالم نزول بطور تدرج، وجود و صدور یافته و هم بر وجه تفرق و بر سبیل ترتب، ابلاغ گردیده است و در حقیقت ظرف
وضع و صدور آنها در این عالم تمام دورة بعثت تا رحلت پیغمبر (ص) ( 23 سال) میباشد زیرا هر حکمی بحسب اقتضائی خاص در
یکی از آن سالها صادر و به پیروان ابلاغ شده است.
پس اگر کسی بخواهد احکامی را که زمان خاص صدور آن احکام و سائر خصوصیات صدوري آنها تا حدي روشن است بداند
ناگزیر باید در طی مراجعه به زندگانی حضرت رسول (ص) آنها را بدست آورد و بشناسد باین جهت در این موضع براي بدست
آوردن زمان احکام و مناسبات صدوري آنها مختصري از چگونگی حالات آن حضرت از زمان بعثت تا رحلت آورده میشود و
چون منظور، تحقیق در جهات تاریخی اصل شرح حال نیست غالبا بنقل قول مشهور یا اشاره به اقوال مختلف بی آن که به ترجیح و
تنقیح آنها توجه شود، اقتصار میرود.
توهم و دفع آن
محتاج به توضیح نیست که اصول کلی احکام دین مقدس اسلام همه بطور کلی در زمان خود پیغمبر (ص) وضع و ابلاغ شده و
هیچ حکمی بعد از رحلت آن حضرت وضع و تشریع نگردیده است نهایت آن که برخی از احکام در آن زمان بطور اصل کلی در
و در دورههاي بعد به مقام تفصیل و نشر در آمده و فروع آن اصل کلی «1» لفافۀ اجمال و لفّ میبوده
______________________________
ابٍ مُبِینٍ شاید به 􀀀 إِلّ فِی کِت
􀀀
ابِسٍ ا 􀀀 ا ی 􀀀 ا رَطْبٍ وَ ل 􀀀 ابِ مِنْ شَیْءٍ و آیۀ ل 􀀀 ا فِی الْکِت 􀀀 ا فَرَّطْن 􀀀 1)- آیاتی از قبیل آیۀ فیه تبیان کلّ شیء و آیۀ م )
همین مطلب (که همۀ آن چه مربوط به عالم احکام و بیان وظائف و تکالیف میباشد در قرآن مجید، بی آن که تفریطی به میان
آمده باشد، ثابت و موجود هست) اشاره باشد.
اللّ شیئا
􀀀
اللّ ما ترك ه
􀀀
اللّ انزل فی القرآن تبیان کلّ شیء حتّی و ه
􀀀
ان ه » : در اصول کافی از حضرت صادق (ع) چنین روایت شده است
43 از 305
.« اللّ فیه
􀀀
یحتاج الیه العباد، حتی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا انزل فی القرآن، الّا و قد أنزله ه
باز بروایت معلّی بن خنیس از آن حضرت « ما من شیء الا و فیه کتاب او سنّۀ » باز در همان کتاب از آن حضرت (ع) روایت شده
باز بروایت اسماعیل بن جابر از « اللّ ، عزّ و جلّ، و لکن لا تبلغه عقول الرّجال
􀀀
ما من امر یختلف فیه اثنان الّا و له اصل فی کتاب ه » است
.« اللّ فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه
􀀀
کتاب ه » آن حضرت است
چنین «؟( اللّ و سنّۀ نبیّه (ص
􀀀
أ کلّ شیء فی کتاب ه » باز در همان کتاب بروایت سماعه از حضرت کاظم (ع) در پاسخ این سؤال
.« اللّ و سنّۀ نبیّه
􀀀
کلّ شیء فی کتاب ه ..» ، فرموده است
58
در پارهاي از اخبار که از اهل بیت علیهم السّلام «1» مشروح گشته و بدین جهت
______________________________
اللّ
􀀀
اللّ فما وافق کتاب ه
􀀀
اذا جاءکم عنّی حدیث فاعرضوه علی کتاب ه » : 1)- و هم شاید بدین جهت اشارت باشد اخباري ازین قبیل )
اللّ فخذوه و ما خالف
􀀀
انّ علی کلّ حقّ حقیقۀ و علی کلّ صواب نورا فما وافق کتاب ه » : و « فاقبلوه و ما خالفه فاضربوا به عرض الحائط
اللّ (ص) و الّا فالّذي
􀀀
اللّ ، عزّ و جلّ، او من قول رسول ه
􀀀
اذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهدا من کتاب ه » : و « اللّ فدعوه
􀀀
کتاب ه
اللّ و
􀀀
من خالف کتاب ه » و « اللّ فهو زخرف
􀀀
کلّ شیء مردود إلی الکتاب و السّنّۀ و کلّ حدیث لا یوافق کتاب ه » : و « جاءکم به اولی به
که از پیغمبر (ص) و ائمۀ هدي (ع) روایت شده است. « ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف » : و « سنّۀ محمّد (ص) فقد کفر
59
روایت شده دیده میشود که به اصحاب خود دستور میدادهاند که هر گاه حکم چیزي را از ایشان میشنوند ممکن است اصل و
طبرسی از ابو الجارود از حضرت باقر (ع) روایت شده که: «1» دلیل آن را از قرآن بخواهند چنانکه در احتجاج
«.. اللّ
􀀀
اذا حدّثتکم بشیء فاسئلونی من کتاب ه »
بنا بر این چنان بنظر میآید که در طی بحث از دور نخست (دور صدور) همۀ احکام عبادات، عقود، ایقاعات و احکام و سیاسات
مذکور خواهد شد و حال این که بیگمان در این مبحث پارهاي از احکام یاد نخواهد شد پس شاید این توهم به میان آید که عدم
ذکر آن احکام در این مبحث از لحاظ عدم وضع و تشریع آنها در زمان پیغمبر (ص) بوده باین استناد که اگر در آن زمان وضع
شده بود در این مبحث از این کتاب بیان میشد لیکن در این مبحث بیان نشده پس در آن زمان وضع نشده بوده است.
______________________________
1) در اصول کافی نیز به اسنادش این روایت نقل شده است و در ذیل این حدیث است که حضرت باقر (ع) گفت که پیغمبر (ص) )
اللّ دلیل اینها از کتاب خدا چیست؟
􀀀
از قیل و قال و از تباه ساختن مال و از کثرت سؤال نهی کرده پس شخصی گفت یا ابن رسول ه
حضرت باقر (ع) چنین گفت:
اءَ 􀀀 ا تُؤْتُوا السُّفَه 􀀀 النّ . و قال: ل
􀀀
احٍ بَیْنَ اسِ 􀀀 إِلّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَۀٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْل
􀀀
واهُمْ ا 􀀀 ا خَیْرَ فِی کَ ثِیرٍ مِنْ نَجْ 􀀀 اللّ عزّ و جلّ یقول: ل
􀀀
انّ ه »
اماً. و قال: 􀀀 اللّ لَکُمْ قِی
􀀀
والَکُمُ الَّتِی جَعَلَ هُ 􀀀 أَمْ
.« اءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ 􀀀 ا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْی 􀀀ل
60
این توهّم محتمل، از این راه مندفع است که احکام دیانت مقدس اسلام بر دو گونه است: قسمتی چنان است که با آن چه میان
مردم مکه و مدینه متداول و معمول میبوده بکلی مغایرت داشته و قسمتی دیگر بدین گونه میباشد که همان امور متداول و معمول
با اندك تغییر و تصرفی به تصویب و امضاء رسیده است.
44 از 305
غالب قسمت عبادات از قبیل قسم نخست و پارهاي از سه قسمت دیگر فقه شاید از قبیل قسم دوم باشد و، بهر حال، چون احکامی
که از قبیل قسم دوم میباشد با عادات و آداب و رسومی که میان مردم معمول بوده مشابهت داشته یا لا اقل چندان مغایرت نداشته
به آن اندازه مهم نمینموده است که زمان و سائر مناسبات آنها بطور تفصیل، ضبط گردد از این رو ناگزیر بحث و گفتگو در دورة
صدور از یاد آوري این گونه احکام خالی خواهد بود.
بهر صورت با اعتراف به این که اصول تمام احکام در زمان پیغمبر (ص) صدور یافته و در این صورت انتظار چنانست که تمام آنها
در طی بحث از دورة صدور، هر چند بطور اجمال باشد، مذکور گردد باید اعتراف داشت که استقصاء همۀ احکام، با تقلید بذکر
تمام خصوصیات صدوري آنها، اگر بنظر عقل محال نباشد بحسب عادت محال است.
خلاصه کلام آن که بر اثر روشن نبودن تاریخ صدور و دیگر مناسبات صدوري در پارهاي از احکام، بحث در پیرامن دورة شامل
یکان یکان از احکام صادره نخواهد بود بلکه آن چه از این لحاظ روشن و معلوم باشد در اینجا آورده خواهد شد.
61
احکام تاسیسی و امضائی
چون در اینجا احکام تأسیسی و امضائی مورد اشارت شد براي این که این قسمت بهتر روشن گردد عین آن چه را در این زمینه در
:«1» نوشتهام نقل میکنم « قواعد فقه » رسالۀ
چنانکه در جاي خود به ثبوت پیوسته حفظ نظام اجتماعی بشر بدین بسته است که در میان ایشان قانونی باشد که همه آن را محترم »
شمرند و به حکومت آن تن در دهند. این قانون، که اگر الهی باشد به نام دین و آیین خوانده میشود، به ادعاء ادیان و به شهادت
وجدان در قدیمترین و کوچکترین اجتماعی که در میان بشر به همرسیده موجود شده است.
اجتماع، یعنی فراهم آمدن چند تن از افراد که هر یک از ایشان با شرائطی متقابل و یا تکالیفی متبادل خود را در برابر دیگران به »
انجام دادن اموري موظف و مسئول میداند. این شرائط و تکالیف مشترك، رشتۀ معنوي و محکمی است که افراد را بهم پیوسته و
اجتماعی بوجود آورده است.
قانون همان رشتۀ محکم است که از آغاز وجود اجتماع با آن موجود است و تا اجتماع بدان پیوسته باشد پایدار خواهد بود (اگر
عوامل و عللی از خارج نابود ساختن اجتماع را موجب نگردد) و از کامل بودن آن، اجتماع به کمال خواهد رسید
______________________________
که در سال سیم (و چهارم) رشتۀ قضائی دانشکدة حقوق تدریس آن را این جانب متصدي میباشد، ،« قواعد فقه » 1)- در درس )
که براي آن ،« قواعد فقه » این قسمت به طوري تنقیح و تشریح شده که شاید در جایی دیگر نشده باشد باین جهت عین آن از رسالۀ
درس تهیه شده، نقل گردید.
62
و تمدن حقیقی و کامل پدیدار خواهد گردید:
کمالات بشر در همۀ ادوار زندگی یک اندازه و به یک روي نیست بلکه اندك اندك از کمی رو به فزونی میگذارد. اجتماع »
بشري نیز همواره یکنواخت نیست بلکه مانند خود بشر حال نوزادي- کودکی، نورسی، جوانی، پیري و فرتوتی دارد قانون هم که
نگهبان اجتماع است، به تناسب تکامل تدریجی اجتماع، نقص و کمال و تنزل و ارتقاء دارد همین نزول و صعود قانون و سیر
تدریجی آن بسوي کمال، مایۀ این شده که قانون بدو بخش زیر، انقسام پذیرد:
-1 تأسیسی. »
45 از 305
-2 امضائی. »
چه پیش از نخستین قانونی که در نخستین اجتماع پدید آمده (خواه فطرت بشر آن را استنباط و تأسیس کرده یا این که به وسیلۀ »
وحی و الهام بر پیمبري فرود آمده باشد) قانونی در میان نبوده است پس این قانون باید به نام قانون تأسیسی خوانده شود و پس از
آن که اندك اندك اجتماع رو بتکامل نهاده و قانون پیش براي اجتماع بعد، که کمال یافته، ناقص بوده است ناگزیر در قانون پیش
تغییراتی بعمل آمده یعنی امور و موادي که به منزلۀ هستۀ مرکزي قانون میباشد و آن عبارتست از اموري که هیچ اجتماعی بدون
آنها صورت اجتماع به خود نمیگیرد بحال خود باقی مانده و اموري دیگر که در اجتماع نوین مورد نیاز بوده و بر آن مواد پیش،
که ریشه و اساس قانون است، افزوده شده پس آن مواد اصلی و اساسی که از قانون پیش بر جا مانده و قانونگذار متأخر آنها را
تصویب کرده، نسبت به اجتماع لاحق، به نام قانون امضائی خوانده میشود.
قانون، بطور کلی، چنانکه خودش، به طبع خود بر اثر سیر تکاملی اجتماع، رهسپار تکامل میباشد و از این لحاظ تغیر و تبدل »
مییابد هم چنین ممکن است بر اثر تغیر اوضاع و احوال و تبدل ظروف و مقتضیات، تغیر و تبدل پیدا کند لیکن،
63
چنانکه گفتیم، باید موادي یافته شود که سنخ آن در هر اجتماع و در هر دوره باشد و هیچ اجتماعی در هیچ دوره و حالی از آن
خالی نباشد.
شاید از این قبیل باشد که همواره سنخ آن در هر اجتماعی موجود بوده و هست نهایت امر ممکن است « اختصاص » یا « ملک » عنوان »
قیود و خصوصیات یا موارد و متعلقات یا علل و موجبات آن تغیّر و تفاوت پیدا کند.
در همۀ اجتماعات، مقرر و معتبر است گر چه خصوصیات و « دیه » و « قصاص » و « حضانت طفل » و « زناشویی » هم چنین عنوان »
موجبات و کیفیات آن ممکن است دچار تغییر گردد و در اجتماعی با اجتماعی دیگر متفاوت باشد.
پس بطور کلی میتوان گفت هر قانونی که طبع اجتماع پیدا شدن آن را اقتضاء دارد تا اجتماعی پا بر جا باشد این قانون هم پا برجا »
است و هر قانونگذاري ناگزیر است که اصل آن را امضاء کند گر چه در خصوصیات و قیود و حدود آن، به اقتضاي زمان و مکان
و سایر اوضاع و احوال، دخل و تصرف نماید و هر قانونی که از این قبیل نباشد ممکن است مورد امضاء قانونگذار لاحق، واقع شود
و ممکن است منسوخ گردد و قانونی از نو به جاي آن نهاده و تأسیس شود.
پس قوانینی که از سنخ اولست چون در دورة قانونگذار لاحق نیز باید باشد نسبت به دورههاي لا حق بس یک قسم میباشد، یعنی »
همیشه امضائی است، و قوانینی که از آن سنخ نیست ممکن است دو قسم داشته باشد: امضائی و تأسیسی.
مورد بحث ما فقه اسلامی است. فقه اسلامی که قانونی دینی است و از همۀ قوانین دینی عقبتر و از این رو (بحکم ناموس تعالی و
ارتقاء اجتماع که ترقی و تکامل قانون را مستلزم است) از همه آنها کاملتر میباشد ناگزیر هر دو قسم از قانون را داراست:
قسم امضائی را دارد براي این که واضع آن بهتر از هر کس به طبع اجتماع و اقتضاء ذاتی آن واقف است و هر گز چیزي را که
طبیعت اجتماع، به خودي خود،
64
خواستار است از میان بر نمیدارد چه اگر چنین کند اجتماع را مختل یا نابود و منحل میسازد.
قسم تأسیسی را واجد است براي این که در زمان ظهور آن اگر اقتضاء کامل شدن اجتماع (از لحاظ عبادات و معاملات و احکام و
سیاسات و رسوم و آداب و اخلاق) بسر حد کمال خود نرسیده باشد دست کم در قوانین مربوط به عبادات، عقود، ایقاعات، حدود
و دیات، نواقص بسیاري بوده که باید این نواقص بر طرف میشد و در بارة این امور، قوانینی تهیه میگشت و احکامی صدور
مییافت.
46 از 305
در فقه اسلامی براي قوانین و احکام امضائی نمونههایی فراوان بدست میآید چنانکه بطور اجمال میتوان گفت که در هر یک از
اقسام چهارگانۀ فقه (عبادات- عقود- ایقاعات و احکام و سیاسات) احکامی از این قبیل موجود است.
فی المثل روزه و نماز، و بسیاري از معاملات و ایقاعات و حدود و دیات، در شرائع سالفه، اصلی ثابت داشته که دیانت اسلام آن را
.« پذیرفته و در بارة فروع و اقسام و دیگر خصوصیاتی که به آن مربوط میباشد دخل و تصرف کرده است